آزارچه

اشعار علی اصغر طلوعی

آزارچه

اشعار علی اصغر طلوعی

آزارچه

یک جنازه روی دستم مانده از این روزها
بوی مردن می دهند این زنده ماندن های من

فیس بوک و اینستاگرام : aliasghar.tolooei

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

ترسیدم

سه شنبه, ۱۲ آذر ۱۳۹۸، ۱۱:۴۱ ب.ظ

لکنت گرفتم پیش تو، انگار ترسیدم
آنقدر دل دل کردم از اظهار ترسیدم

یک «دوستت دارم» درون سینه ام جا ماند
از گفتن این جمله ی دشوار ترسیدم

من مرد میدان نگاه تو نبودم باز
در جنگ با چشم تو از پیکار ترسیدم

شوق تو در قلبم شبیه راز مخفی ماند
تا خواستم افشا کنم هر بار ترسیدم

آجر به آجر ترس ها را روی هم چیدم
من سال های سال از این دیوار ترسیدم

هر شب میان بغضِ چشمانم جهان لرزید
تا شانه ام لرزید از آوار ترسیدم

تکیه به دیوار زمان دادم که فرصت مرد
قاتل منم بی شک، که از اقرار ترسیدم

#علی_اصغر_طلوعی

آبان ۹۸

ترسیدم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی