آزارچه

اشعار علی اصغر طلوعی

آزارچه

اشعار علی اصغر طلوعی

آزارچه

یک جنازه روی دستم مانده از این روزها
بوی مردن می دهند این زنده ماندن های من

فیس بوک و اینستاگرام : aliasghar.tolooei

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین مطالب

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

هم‌خانه ام بودی ولی همزاد نه
از خانه ام رفتی ولی از یاد نه

حالم زمستانی است بعد از رفتنت
لرزیده ام با هر نسیمی، باد نه

با بیم بهمن سخت شد دل کندنم
تیشه زدم عمری ولی فریاد نه

انگور زهرآلود تاک عشق من!
شیرینی اما مرهم فرهاد نه

با جام زهرت جنگ ما پایان گرفت
از غم رها شد قلبم اما شاد نه

دنیای من مانند خرمشهر شد
آزاد شد از تو ولی آباد نه

از سهم خود در «عشق» حالا واقفم
همت برایش دارم استعداد نه

#علی_اصغر_طلوعی
اردیبهشت ۹۸

 

ویران

  • علی اصغر طلوعی